کسری کوچولو به آرایشگاه میرود..
تولد کاوه کوچولو ...
دیشب تولد چهار سالگی کاوه بود خیلی خوش گذشت یه کیک خوشگلم شبیه باب اسفنجی داشت که خیلیم خوشمزه بود . تولدت مبارک پسر خاله ...
6 ماهمم تموم شد...
بالا خره من رفتم توی ماه هفتم الان دیگه خیلی احساس غرور میکنم..... اینم از کیک تولد 6 ماهگیم که مامان نسیبه برام پخته اما به جای من فرهان کوچولو شمع ها را فوت کرد اینم از وسطش ... البته فرصت ندادن یه عکس قشنگ مامانیم بگیره (((((مخصوصا باباییم))))) بعدم رفتیم پارک خیلی خوش گذشت ...
هورا دوباره اداره مامانی...
قربونت برم عسل من امروز دوباره به دلیل اینکه عزیز نبود شما با مامانی راهی اداره مامانی شدی اما این دفعه اون یکی شعبه... خودت که میدونی مامان یه روز این شعبه یه روز اون شعبه میره... از بس میلولیدم مامانی یه عکس قشنگ نتونست ازم بگیره فیگورا حال کن الانم لالا کردی... ...
کاپ کیک مامانی..
عجب خوشمزه بودااااااااا... مامانیم خیلی دسپختش خوشمزس یه کاپکیکی پخت که جاتون خالی همش را بابایی نوش جان کرد حتی سهم منم خورد. ...
اداره مامانی...
وقتی لالا بودی..... میز آقای خسروی میز مامانی..... ...
مهندس کوچولو....
عسل مامان امروز به دلیل اینکه عزیز نبود که ازت مواظبت کنه مجبور شدی با مامانی بیای اداره. الهی قربونه اون خنده هات برم عزیزم که برای همه همکارام ذوق میکنی و میخوای بری بغلشون. نازنینم الانم که مامانی داره برات این پست را میذاره توی سبدت لالا کردی . قربونه اون خواب رفتنت گل مامان &n...
اولین روزه جدایی ....
عشق من قربونه اون خنده های نازت برم که قریبه و آشنا سرت نمیشه برای همه ذوق میکنی و میخندی ... امروز اولین روزه جداییمونه آخه مامانی مرخصیش تمومه و بعد از هشت ماه میره اداره.الان شما دقیقا پنج ماه و هفت روزته.. از صبح تا ظهر دیگه مامانی را نمیبینی اما مامانی عکست را زده روی صفحه دسکتاپ کامپیوترش و همش نگاهت میکنه. وقتی مامانی رفت تو لالا بودی سپردمت اول به خدا بعد بابایی و رفتم.عزیز ساعت 8 میاد دنبالت تا مامانی بیاد مواظب جیگره یکی یدونه من هست. نکنه بیدار بشی مامانی نیست گریه کنی ها مامانی زود میاد نازنین من. ...
رفتیم مشهد ...
من و مامانی و عزیز همراه با آقاجون و خاله با کاوه کوچولو رفتیم مشهد جای همه دوستام خالی خیلی خوش گذشت. ...